۱ـ نادیدههای دیدهشده
پیرامون ما پُر از «موجود» هایی است که دیده میشوند یا «نادیده» میمانند. میگویند، نوری که از آنها به چشم انسان میرسد، آنها را «دیدنی» میکند... و اگر بیبهره از «نور» باشند... یا «در نور» نباشند، دیده نخواهند شد. میگویند «نادیدههای دنیا»، بیش از «دیدههای» آن است... و گاهی نادیدهها را میبینیم اما «درک نمیکنیم» و خیال میکنیم که ندیدهایم!
۲ـ گنبدهای پنهان زیارت
میگویند «دیدهها» را به خاطر این میبینیم که گاهی در تاریکی مینشینند.
اگر شب نباشد، روز به چشم آدمها نمیآید.
نعمتها تا وقتی در نور «نیاز» آدمها مینشینند، دیده میشوند... وگرنه مانند «نَفَس» ـ که همیشه در زندگی آدمها جاری است و قطع نمیشود ـ «نعمتهای مدام خداوند» نیز دیده نمیشوند. شاید از همین است که «حرم» های امامزادگان و بزرگان... حرم «امامرضا(ع)» در شهر و استان مایند اما بس که «هستند»، قدرشان را نمیدانیم.
۳ـ مقصود شوق دیدار
در «دعای کمیل» ـ که آن را «مولا علی(ع)» به «کمیلبن زیاد نَخَعی» یاد داده است ـ آمده: «عالم به نور خداوند، روشن شده است».
اگر آفریدهها را میبینیم، به خاطر خدای یگانهای است که «نور مطلق و بیتاریکی» است.
پس منشأ «دیدارها» و دوستیها نیز خداست... برای همین است که زیارت «امامان» را از «خداوند» میخواهیم و به وسیلهها و پول و وقت، تکیه نمیکنیم... چون میدانیم همة وسیلهها نیز در دایرة گستردة توان خداوندند.
۴ ـ نراندن روشناییها
وقتی همهچیز به هم گِرِه میخورَد... وقتی اشیا و گرهها در هم تنیده میشوند... آنقدر دیدهها در هم پیچیده میشوند که انگار همهچیز به تاریکیِ «دیدهنشدن» فرو میرود.
دور خودمان میگردیم... همهچیز را میبینیم اما انگار «نمیبینیم»... راههایی که برای حل مشکلها در ذهن داشتهایم، برای همة گرهها کاربرد ندارند و سبب میشوند بیشتر گیج و گنگ شویم ... انگار در هالههای نور همهچیز (که میبینیمشان) گرفتار میشویم... دچار طنزی تلخ میشویم: در میان نور همهچیز، گرفتار تاریکی میشویم. درمیان هجوم تاریکیِ دردسرهای زندگی، نیازمند نوری میشویم که همیشه «بیتاریکی» باشد. همین است که در قرآن، فقط خداوند، «نور آسمانها و زمین» معرفی شده است. حرمها ... آدمها و خاطرههای «مُقَدَّس»، همه، گوشهای از پرتو خداوندند... که گوشههای زندگی ما را روشن میکنند... اگر بگذاریم!
۵ ـ مردانی که در سایة نورند
خداوند که نور مطلقِ بیتاریکی است، میداند که آدمها کدام را دوست دارند... با «انتخاب» آدمها، آنان را به سوی نور یا تاریکی میبرد.
آدمها... هر چه به نور مشتاقتر باشند، بیشتر به خداوند و «نوریان» میپیوندند... همان که «مولانا جلالالدین بلخی» نیز تأکید کرده است... و اگر به نور مطلق، «نورانی» شوند؛ تاریکی نخواهند دید... و نخواهند داشت... و مانند نور مطلق... از فراوانی «ظهور»، آنان نیز دیده نمیشوند. شاید به همین دلیل است که «مردان خدا»، کمتر دیده میشوند... و کمتر قدر میبینند. «نورانیترین» ها، ردای «عصمت» پوشیدهاند تا «مطمئنترین راهنمایانِ مردم» به سوی «نور مطلق باشند.
۶ ـ «من» کجای حرمم!؟
وقتی مشتاقانه به سوی حرم «امامرضا(ع)» میرویم؛ از گرهها... آدمها و شرایط تاریک میگریزیم به سوی راهنمایی معصوم در راه رسیدن به نور مطلق!... به سوی آینهای که مقابل نور مطلق خداوند، بر زمین مستقر شده تا آدمهای تاریک، خورشید را گم نکنند... و آدمهای روشن، منشأ و سایبانی برای تجدیدتوان داشته باشند.
اُنس با «امام(ع)»، تاریکیهای زندگی ما را روشن میکند... و با «معیاری معصوم»، درستتر میبینیم و راه حل مشکلها را بیشتر میفهمیم... تا از امام(ع) معصوم و پیوستگان به او مدد میگیریم؛ همهچیز و همهکس را ـ تیره یا روشن ـ با او میسنجیم. یادمان نرود، در روشنایی، حتی اشیاء تیره هم «روشن» میشوند... پس مشغول «نقد خود» باشیم و دربارة زائران امام(ع)، قضاوت نکنیم.
برگرفته از حدیث شریف «امام موسی کاظم(ع)» در کتاب «میزانُالحِکمَه ـ جلد اول»، اثر آیتالله محمد محمدی ریشهری ۱۳۸۷/ مؤسسة علمی فرهنگی دارُالحدیث / چاپ نهم: ۱۳۸۷/ صفحة ۲۳۱ / حدیث ۸۰۱ (با تلخیص و بازنویسی) : خداوند فرموده است: «به خدا... پیامبر(ص) و نوری که فرو فرستادیم، ایمان آورید (سورة «تَغابُن»، آیة ۸)»... نور، همان امام است.
نظر شما